نيكان و روهاننيكان و روهان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

نیکان و روهان ضربان قلبم

بدون عنوان

درد واكسن 29/1/87 روز يكشنبه قندك مامان وارد هيجده ماهگي شد و ساعت 9 صبح همانروز وقت دكتر براي واكسن (سه گانه و فلج اطفال يادآور) تعيين شد و اون راهي كرديم وقتي واكسن زده شد نيكان برخلاف ماههاي ديگه كه كمتر گريش در اومده بود ايندفعه خيلي گريه و ناله كرد و هي پاهاشو نشون ميداد و هر وقت ازش مي پرسيدم نيكان كجات درد ميكنه اشاره به پاهاش مي كرد. خلاصه اين درد پا يك و نيم روز طول كشيد تا دردشو قندك مامان كمتر حس كنه تا بتونه كمي راه بره . قندك مامان واكسن براي پيشگيري از بيماريهاي مختلف ضروريه پس پسر خوبي باش و گريه نكن. لوس بابا شب روزي كه واكسن نيكان رو زديم قندك مامان مثل شبهاي قبل نتونست خوب بخوابه و خودشو بيشتر براي باباش لوس ميكرد...
31 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

دستمال به دست غروب كه من و نيكان به منزل خودمون برگشتيم‘ ديدم قندك مامان بسرعت رفت سراغ دستمالي كه گوشه آشپزخونه افتاده بود و شروع كرد به تميز كردن ميز و ديوار و صندلي حتي خود من و حتي دست خودش و دستمال ساعتها تو دستش بود و من از اين كار نيكان تعجب ميكردم وقتي باهاش صحبت ميكردم نگاهش و لباش از خنده موج ميزد… بعد فهميدم اونروز كارگري كه براي كمك به مامانم آمده بود به تقليد از كار كارگر غير از ساعات كه با من هم بوده  تقريبا تمام روز را دستمال به دست بوده.... قربون قندك مامان برم كه كمك حال مامانشه. تو كيي؟ وقتي از قندك مامان ميپرسم تو كيي؟ جواب نميدي و وقتي مي پرسم تو چيي؟  با انگشت اشاره خودت نشون ميدي ميگي ( من )...
31 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

لنگه به لنگه دايي علي بيشتر وقتها سر به سر قندك مامان ميذاره و اونروز وقتي نيكان داشت دمپاييهاش جفت ميكرد و ميپوشيد دايي سريع دمپاييها را لنگه به لنگه ميكرد بطوريكه نيكان نفهمه و چندين بار اينكار را انجام داد و قندك مامان هر بار خم مي شد اونها را جفت ميكرد و وقتي دوباره واميسته كه پاهاشو داخل دمپاييها كنه ميبينه نميشه و وقتي ميفهمه كه دايي علي اينكار ميكنه با تمام وجودش به طرفش ميپره و با عصبانيت دماغ دايي ميگيره…. و خلاصه به قول مامانم تا دايي باشه ديگه نيكان رو اذيت نكنه. لگو قندك مامان هر وقت سرگرم بازي با اسباب بازيهات ميشه كمتر سراغ منو ميگيري كه شير بخوري تا اين زمان هميشه لگوها را ساده تر و بطور منظم كنارهم ميچيد و شكل سا...
31 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

دلام : خيلي وقته از گفتن دلامت  (سلامت) ميگذره ولي امروز وقتي راه افتاديم به سمت خونه ماماني تو راه كه مي رفتيم خانمي كه بهت نون تعارف ميكرد و كلي تحويلت گرفت بهت سلام كرد تو در حالي كه كمي از نون بربري را از دستش ميگرفتي به اون خانم محكم و بلند دلامت تبديل به سلام كردي قندك مامان خدا كنه هميشه سلامت باشي و سلام كردنت هميشه ماندگار باشه. اولين مراسم عروسي:امسال نيكان براي اولين باره كه به مراسم عروسي دعوت ميشه قبل از اونهم در ماه هاي قبل  به عروسي دعوت شده بود ولي اين زمان كه حدود يك سال و پنج ماهشه بخوبي شادي را درك ميكنه بطوريكه اون شب تو عروسي كلي براي خودش رقص ميكرد بدون اينكه كسي تشويقش كنه كه برقصه و حتي زماني كه رقص نوره...
31 ارديبهشت 1390

خودم و پسرانم

از سالي كه نيكان به دنيا اومد خواستم براش يه وبلاگ تهيه كنم ولي هر وقت كاري پيش مياومد و در ضمن بلد هم نبودم يابه عبارتي سختم بود كه شروع كنم تا اينكه با دنيا اومدن روهان start اين كار زده شد تا خاطري براي خودم و اونها باش و يادم بياد چه جوري و چه زماني از عمرم با اونها طي شده و جايي براي ثبت اين خاطره برام باشه.  
31 ارديبهشت 1390

خاطرات يك سالگي

بوسيدن مامان :نيكان چند وقتي است كه رفتار بوسيدن را بهتر از گذشته انجام ميدهد و حتي معني اين را كار ميدونه بطوريكه هر وقت  از سركار به خونه مامانم ميرم نيكان اولين كاري كه مي كنه به طرف من مياد و با هيجان خاصي چندين بار  منو ميبوسه و با لذت منو نگاه ميكنه اگه يكوقتي من بي محلي كنم با داد و فرياداش به من ميفهمونه كه بايد بغلش كنم و متقابلاً من نيكان را چندين بار ميبوسم. كمك كردن به مامانم: مامان من و نيكان زمان ناهار باهم هستند و وقتي كه مامانم ناهار نيكان ميده خودش هم با نيكان ناهارميخوره مامانم ميگه بعد از تمام شدن ناهار وقتي وسايل ناهار را جمع ميكنم نيكان هم وسايلي را كه سبك تر است ب...
28 ارديبهشت 1390

تولد 1 سالگي

عزيزدل مامان امروز روز خاصي براي من و همينطور باباته خيلي كار دارم و بايد تدارك ميهموني تولدتو بدهم به غير از اينكه قشنگترين روزه براي من تدارك يه ميهموني بزرگ سخته كه اين كاررو با كمك ماماني و خاله نيره به سرانجام رسونديم. خيلي خوش گذشت ولي عكسهاي كه از تو قندكم گرفتيم خيلي با كيفيت نبود و همينطورهم تعدادش كم بود. ...
28 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

فضولي : اين مطلب را مامانم تعريف مي كنه زماني كه مامانم مشغول آشپزي بوده و نيكان هم طبق معمول دنبال سوژه هايي جديدي براي كاوش بوده مامان به خيال اينكه با قابلمه هاي داخل كابينت در حال بازي كردن است زياد توجهي به نيكان نميكرده بعد از مدتي بوي سركه به مشامش مي رسه ولي اي دل غافل كار از كار گذشته بود و نيكان در دبه ي سركه را باز كرده و تمامش رو روي خودش و كف آشپزخانه ريخته بود.  هندونه خوردن نيكان: 6/09/1386 شب يلداي امسال براي من و نيكان و باباش شب خيلي خوبي بود چون برعكس پارسال كه هنوز يكماهه بود امسال يكساله شده بود و در كنار من و باباش و ديگر اعضاي فاميل به هندونه خوردن مشغول بود بطوريكه حرص ميزده و دوباره ميخواست.  بار...
28 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

تجربه (مسافرت دسته جمعي) يك هفته پيش ما نيكان را به مسافرت شمال برديم و چون براي گشت و گذار عده زيادي از فاميل ما را همراهي ميكردند نيكان در جمع فاميل تندخو و بهانه‌گير شده بود و چون هوا خيلي گرم بود نيكان هيچ حوصله و رغبتي به بازي كردن از خود نشان نميداد اين اولين تجربه مسافرت دسته جمعي من با نيكان بود. دندون شروع رويش دندونهاي نيكان از زمان ١٠ماهگي بود و حالا دندون نيكان در حال حاضر نرسيده به زمان (١٢ ماهگي) ٤ تاست و بخوبي خيلي از خوراكيهاي سفت و سخت را ميتونه با دندونهاي جلوش پاره كنه ولي من فكر نميكردم اونقدر تيز باشه كه حتي پارچه را سوراخ كنه ولي نيكان اين كار  رو با آستين لباسش كرد.  راه رفتن زماني كه نيكا...
27 ارديبهشت 1390